گزارش نشست تخصصی مکاتب انتقادی علوم اجتماعی و تحولات فلسطین - دانشکده علوم اجتماعی
دومین نشست تخصصی از مجموعه نشستهای تخصصی علوم اجتماعی و تحولات فلسطین با عنوان «مکاتب انتقادی علوم اجتماعی و تحولات فلسطین» با همکاری دانشکده علوم اجتماعی و موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران در محل تالار گفتگو دانشکده علوم اجتماعی در تاریخ دهم اردیبهشت 1403 از ساعت 14 الی16 به دبیری دکتر سیدهادی ساجدی عضو هیات علمی گروه علوم اجتماعی اسلامی برگزار شد.
در این نشست دکترغلامرضا جمشیدیها استاد تمام گروه علوم اجتماعی اسلامی، دکتر تیم اندرسون از دانشگاه سیدنی، دکتر مسعود کوثری استاد تمام گروه ارتباطات اجتماعی و دکتر سیدضیاء هاشمی دانشیار گروه جامعهشناسی به ایراد سخنرانی پرداختند.
در ابتدای جلسه دکتر غلامرضا جمشیدیها رئیس دانشکده علوم اجتماعی به تحلیل فجایع جاری در غزه با استناد به نظریه «تحقیر و سلطه» پرداخت. ایشان در چارچوب این نظریه بیان کردند که غرب اساساً به دنبال تحقیر انسان شرقی است و مداوماً به انسان شرقی تلقین میکند که تو نمیتوانی، نمیدانی و نمیفهمی. در مقابل در ادبیات انقلابی ما که در گفتمان امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب متبلور شده «ما میتوانیم» است.
استاد دانشگاه تهران در ادامه بیان کرد که در ادامه نظریه تحقیر و سلطه یک نوع نظریه انسانشناسی وجود دارد که در قالب آن دو نوع شناخت نسبت به انسان ارائه میشود: یکی همانندی انسانها و دیگری ناهمانندی انسانها است. نوع نگاه غرب به انسان شرقی در قالب ناهمانندی انسانها است. مستند این نظریه را میتوان در کتاب سیاست ارسطو پیدا کرد. در این کتاب ارسطو معتقد است طبیعت انسانی دو نوع است یا فرمانبردار است یا فرمانرواست یا برده است یا ارباب و این تفکیک را یک امر کاملاً طبیعی و سودمند و روا برای فرودست بربر میداند یعنی غیریونانیان. این یک اصل است که اکثر متفکران غربی به این نظریه معتقدند یعنی غرب را آقا و سرور و شرق را در واقع برده به حساب میآورند همانطور که ارسطو در کتابش بیان کرده تحت سلطه بودن شرقیها برای غربیها سودمند است. در اروپا این رویکرد وجود دارد که برتری با غرب است فقط آنها هستند که حقوق بشر را میفهمند و آنچه که در غزه بر انسانها میرود جزو حقوق بشر نیست. نظریه دولت و تمدن نیز این فجایع را توجیه میکند دولتهای قدرتمند صحنهگردانهای جهانی هستند و جهان توسط آنها اداره میشود.
دکتر جمشیدیها در ادامه سخنان خود بر این نکته تأکید مجدد داشت که نگاه دوگانه غرب به نوع انسان عامل اصلی فجایع کنونی است. غرب به آنچه که همانندی انسانها در قرن هجدهم رسیده بود و حقوق بشر را بر آن بنا نهاد، پایبند نبود چرا که اگر پایبند بود جهان شاهد چنین فجایعی نبود. هم اکنون دولتهای قدرتمند بهعنوان برندگان جنگ جهانی دوم صاحب جهان شده و با حق وتو دست اسرائیل را در کودککشی باز میگذارند.
سخنران بعدی این نشست تیم اندرسون از دانشگاه سیدنی با عنوان سخنرانی ایشان «مقاومت و مکتبهای انتقادی» بود. او به پنچ مکتب انتقادی غربی اشاره کردند: لیبرالیسم انتقادی، مارکسیسم کلاسیک، نئومارکسیسم، پسااستعماری و مکتب فرانکفورت. لیبرالهای انتقادی معیارهای دوگانه دارند و نمیپذیرند حق مقاومت مردم فلسطین را و از اسرائیل حمایت میکنند. رویکردهای انتقادی مارکسیست با وجود اینکه به امپریالیسم سرمایهداری انتقاد دارند ولی در قضیه فلسطین، حق را به یهودیها میدهند بهخصوص یهودیهای اروپائی که به اسرائیل مهاجرت کردهاند. نئومارکسیسمها به برخی کلونیهای استعمارزده حق دفاع از خود را میدهند اما وقتی به مسئله فلسطین میرسند استانداردهای دوگانه را دارند و شبیه دو رویکرد قبلی و ادامهدهنده پروژه آنگلوساکسون آمریکائی و لیبرالی میشوند. رویکردهای پسااستعماری با شناخت بیشتر تاریخهای استعماری و مبارزات بومی، استعمار صهیونیستی را بهعنوان «سوسیالیستی» رد کردهاند. در مکتب انتقادی فرانکفورت نسخههایی از طرفداری از فلسطین وجود دارد، اما در چارچوب تعهد آلمان به صهیونیسم فعالیت میکنند.
اندرسون در جمعبندی بیان کرد که تمام این جریانهای فکری غربی که رویکرد انتقادی دارند هر چند که با هر نوع نگاه استعماری یا امپریالیستی مخالفت دارند؛ اما اینها لزوماً با نگاه مقاومت و محور مقاومت همدلی نداشته و همراهی نمیکنند؛ چرا که از محور مقاومت تفسیر قوممدارانه و قومیتی (عربی) و ناسیونالیستی دارند و این به این مسئله برمیگردد که همۀ آنها توسط فرهنگهای هژمونیکشدهای که در قالب آن فعالیت میکنند، محدود و مشروط هستند.
به اعتقاد اندرسون اگر این رویکردهای انتقادی از محور مقاومت حمایت نکنند بخش عظیمی از ادبیات خود را از دست خواهند داد و اگر این رویکردها اهمیت مقاومت در برابر امپریالیسم و صهیونیسم را نشناسند، ناپدید خواهند شد.
در ادامه نشست دکتر مسعود کوثری عنوان داشت که اگر ما به بیانیههای انجمنهای علمی بینالمللی چه امریکائی چه اروپائی درباره غزه توجه کنیم، به این پی میبریم که دانشمندان علوم اجتماعی مداخلات انتقادی داشته و توانستهاند فضای بحث و نقد را در این لحظات حساس حفظ کنند. بهخصوص بیانیه انجمن بینالمللی جامعهشناسی که از جامعه شناسان میخواهد که وارد فضای بحث و نقد شوند. البته که همیشه در این گونه مواقع دلواپسیها و ملاحظاتی در خصوص مداخلات سیستمهای نظارتی و امنیتی امریکائی و اروپائی وجود دارد که آیا وارد نقد و گفتگو بشوند یا نه؟
نکتهای که کوثری در ادامه بحث بدان پرداخت عادیشدن مسئله شر و آنومی سیاسی هانا آرنت بود. ایشان در تشریح موضوع بیان داشتند که عادی شدن شر به شر سیاسی بدل شده است. آرنت این مسئله را در نازیسم دید ولی میتوان آنرا در شرایط فعلی جهان و در بحران فلسطین و اسرائیل نیز مشاهده کرد. آنجا که کشتهشدن بیش از 37 هزار نفر عادی میشود و مصداقی است که بر شر سیاسی است و نشان از این دارد که نظم بینالمللی دیگر کارائی خود را از دست داده و نشانگر ریا و آشفتگی است و مصداقی از نظم جهانی نیست. حوادث پس از هفت اکتبر نشان داد که حتی سیستم وتو هم نمیتواند کار کرده و نمیتواند نظم را برقرار کند.
کوثری در ادامه بحث به کتاب جامعهشناسی دین وبر که در آن به مسیحیت و موعظه بر فراز کوه پرداخته اشاره میکند. وبر در این کتاب به این موضوع که شر چگونه توجیه میشود؛ پرداخته است. این موضوع فقط به ادیان و مسائل قدیمی و باستانی محدود نمیشود و بحث کنونی این است که شر چگونه در جهان معاصر توسط ادیان و توسط دولت – ملتها و توسط ایدئولوژیهای سیاسی که در وجهی مدعی دموکراسی نیز هستند و مصداقش را در بیانیه هابرماس توجیه میشود. از این رو الهیات شر یکی از نگاههایی است که ما میتوانیم از دریچه آن به مسئله فلسطین و جنگ غزه داشته باشیم.
کوثری به مسئله مرگ نیز توجهها را جلب کرد. ایشان بیان کردند که مرگ از طریق تبدیل شدن به عدد و رقم به یک وانموده تبدیل شده است به طوری که افراد دیگر درکی از مرگ و عمق فاجعه ندارند. اگر در رسانهها توجه کنید، میبینید که مرگ بیست هزار، سی هزار به صورت یک رقم نمایش داده میشود انگار این کشتار و مرگ عمقی ندارد و بیشتر نوعی نمایش مرگ و نوعی نمایش جنگ است. در این شرایط حتی در میان جامعهشناسان دیدگاههای معارضی وجود دارد و نشان میدهد که موضوع فقط به دولتها ختم نمیشود و به جامعهشناسان نیز کشیده شده است. برای نمونه مناقشه قلمی میان دیدیا فاسن انسانشناس و جامعهشناس مشهور فرانسوی و ایوایل لوز استاد جامعهشناسی اسرائیل. بر خلاف آن تصوری که میرود که جامعهشناسان باید نگاه حرفهای و واقعبینانه به مسائل داشته باشند آنها در این مناقشه ندارند. فاسن حمله حماس به اسرائیل را مصداق شورش قبایل هررو علیه امپریالیسم آلمانی که توسط آلمان قتل و عام شدند؛ میداند. لوز تشابه فاسن را رد کرده و معتقد به نسلکشی نیست. او حتی جنایت جنگی را هم نسلکشی نمیداند. در واقع شر سیاسی به قدری گسترده شده که یک جامعهشناسی که در سطح بینالمللی هم مطرح است جنایت جنگی را توجیه کرده آن را مصداق نسلکشی نمیداند.
استاد ارتباطات به یادداشت آصف بیات درباره بیانیه هابرماس اشاره میکند که بیات میگوید: «به نظر میرسد قطبنمای اخلاقی جامعهشناسان و فیلسوفان پیچ خورده است. با اینکه هابرماس درباره دموکراسی مشارکتی، حوزه عمومی و از فضیلت گفتگو بحث کرده چنین فردی با چنین پیشینه و آرائی نمیتواند طرف درست را تشخیص داده و به نوعی از اسرائیل حمایت ضمنی میکند». نکته دیگری که در یادداشت آصف بیات است این است که او به جای فضای عمومی هابرماس از فضای پنهان سخن میگوید. از فضای پنهانی که در خود آلمان و دانشگاه و در میان دانشجویان و حتی در جهان سوم دارد به وجود میآید که خلاف روایتهای پذیرفته شده دولتی یا حکومتی است. این مسئله نشان میدهد که جوانان آلمانی و جوانان دیگر کشورها خلاف فیلسوفان و جامعهشناسان بزرگ کشورهایشان مثل هابرماس فکر میکنند. اشاره آصف بیات به استثناءگرائی آلمانی مهم است که قبلاً در مورد آمریکا شهرت داشت در مورد آلمان هم مطرح است. استثناگرائی که مکاتب انتقادی که هابرماس هم نماینده آن است نمیتواند برای آن راهحلی ارائه کند.
کوثری در جمعبندی بیان کرد که باید ما یک بازنگری داشته باشیم که چطور میشود دیدگاه انتقادی داشت همانطور که اندرسون به آن اشاره کردند که صرفاً یک رقص انتقادی نباشد یک اجرا و نمایش انتقادی نباشد تا بتواند جای درست بایستد این بازنگری به ما کمک خواهد کرد که به سطحی جدیدی از نظم جهانی فکرکنیم. این نظم جهانی با شکل موجودش نشان میدهد که دارد یک آشفتگی بهوجود میآورد و نمیتواند نظم بینالمللی را برقرار کند و جهان با یک شر سیاسی گسترده مواجه است. این شر گسترده چه در آن یهودیستیزی باشد چه اسلامهراسی چه بیگانههراسی؛ نشان میدهد که دارد نظم بینالمللی را بهم میریزد.
دکتر سید ضیاء هاشمی به عنوان آخرین سخنران نشست در ابتدا از دانشگاه تهران بابت برگزاری این نشست که اقدامی در مقابل ظلم عریان، خفت بار معاصر در تاریخ بشری است تشکر کرد و امیدوار شدند که چنین اقداماتی مانع از عادیشدن بحران و فاجعه در تاریخ بشری شود. ایشان در ادامه بیان داشتند که آنچه در هفت ماه در غزه اتفاق افتاده در تاریخ و جغرافیا جهانی و در تحلیلها تحول ایجاد کرده است. اگرچه اتفاق برای فلسطین بود؛ اما به نقطه عطفی برای جامعهشناسی و مکاتب انتقادی منجر شد. در این هفت ماه اتفاقی افتاده که نیاز به آگاهی توصیفی و اکتشافی همچنین تبیین بیشتر وقایع و روندها دارد.
دکتر سیدضیاء هاشمی بر روی وقایع تأکید کرد و ادامه داد که به هر حال مبنای تحلیل مکاتب انتقادی بهرهگیری از مسئله نابرابری و تعارض در جامعه است. گویا نابرابری در ذات جامعه نهفته است. جامعه هرچه به سمت عدالت حرکت کند، به تعادل و آرامش نزدیکتر میشود. پیش فرض ما این است که رعایت عدالت اجتماعی، حقوق انسانی و کرامت بشری در همه زمانها و مکانها و در همه جغرافیای جامعه بشری اصل لازمالاجرا است، متقابلاً برای ظلم و تبعیض در همه زمانها و مکانها قبح ذاتی قائل هستیم. از این رو لازم است در مناسبتهای مختلف این اصل را تکرار کنیم و ضرورت آن را در جامعه و در جامعهشناسی یادآور شویم این نابرابری و تعرض منشاء ظلم و تبعیض میشود. مکاتب انتقادی مخلتف فرایندها را به شکل مختلف تبیین میکنند و چشماندازی را ترسیم میکنند و تحلیل پیامدها و عوارض و زمینههای ان را فراهم میکنند و چه بایدها را توضیح میدهند و بر این اساس آن فهم و بینشی را در اختیار ما قرار میدهند تا به پیشنهادهای سیاستگذارانه برسیم.
هاشمی در ادامه بحث به این نکته اشاره کرد که آنچه ما در این هفت ماه مشاهده کردیم استمرار ظلم و جنایت و یک اشغال بود. پدیدهای که در هفت دهه گذشته شاهد آن بودیم و در این هفت ماه به شکل دیگری خودش را نشان داد. استمرار ظلم و جنایت در شکل آشکار و عریان بود. این هفت ماه جامعه بشری شاهد آشکارترین جنایات و فجایع علیه انسانیت در طول تاریخ بود. اگرچه جوامع مختلف شاهد میلیونها کشتار بودند. اما هیچ وقت به عینه با قدرت رسانهها هر روز و هر شب هر ساعت شاهد کشتن انسانهای بیگناه و آوراگی آنها نبودند و از آن طرف هم حمایت و کمکهای مختلف نظامی اقتصادی و سیاسی در بالاترین سطح بینالمللی از رژیم صهیونیستی و یا سکوت در مقابل این فجایع. بنابراین این اتفاق میتواند ظرفیت تحولسازی در سطح جهانی داشته باشد. چند تا داده عرض میکنم که کمتر مورد توجه است. جمعیت فلسطین 15 میلیون نفر هستند که دو سوم آنها در سراسر جهان آواره هستند. اسرائیل 10 میلیون نفر هستند که 20 درصد آنها عرب و مسلمان هستند و حدود 10 درصد دیگر سایر فرق و 70 درصد اسرائیلی هستند که از همه جا به آنجا مهاجرت کردند. در سال 1348 کشوری را به تأیید سازمان ملل رساندند؛ اما با قدرت نظامی و اقتصادی و سیاسی زمینه حضور مهاجران را در اسرائیل فراهم کردند. نقشه فلسطین اشغالی نشان میدهد که کمتر از 23 هزار متر مریع نزدیک 15 میلیون نفر اسرائیلی حضور دارند در سه نقطه. در این مساحت اندک زندگی میکنند قطعهای که اسرائیل مال خودش میداند و به هر حال از سازمان ملل تأئیدیه هم گرفته است. 400 کلیومتر مربع کل نواز غزه با دو میلیون و دویست هزار نفر و که متاسفانه کشتار اخیر را باید از ان کم کرد و بقیه هم متعلق به کرانه باختری است. طبق تصمیم سازمان ملل، کرانه باختری هفتاد سال در اشغال اسرائیل است حتی طبق توافق اسلو امنیت عمومی کرانه باختری با سازمان آزادیبخش است؛ اما اسرائیل با قدرت در واقع ظلم آشکار و مستمر حدود هفتاد سال است که این تجاوز را انجام میدهد. هیچگاه نه از نظر فکری نه اعتقادی و نه دینی از این ظلم دست برنداشته است. حتی با الگوی دو کشوری هم مخالفت میکند. این تعارض ذاتی به وجود آورده و چشماندازی برای حل آن هم نیست. این آن چیزی نیست که ما یا گروههای جهادی بگوییم؛ بلکه اسناد رسمی و قانونی سازمان ملل میگوید و کشورهای اروپایی میگویند از این ظلم دست بردارید؛ اما آنها بنیانشان بر اشغال و ظلم است به خاطر افقهایی که برای خودشان در نظر میگیرند. بنابراین تاریخ فلسطین نماد این بیعدالتی و ظلم نهادینه است هفت دهه ظلم و هفت ماه خشونت عریان آن هم در منظر جهانیان. اتفاقاً در اینجا فضای مجازی ظرفیتی ایجاد کرده تا همه شاهد این صحنهها باشند. تا دیروز ما تظاهرات جهانی را نداشتیم. نهضت حقطلبانه را شاهد نبودیم. الان به تدریج مقاومت برای بقا، منشأ رویش و خیزش جدید شده است. جریانهای جدیدی حتی میان یهودان در حال شکلگیری است و به دانشجویان و نظریهپردازان گسترش پیدا کرده است. در واقع اسرائیل به نقد کشیده نمیشود؛ بلکه جنایات علیه بشریت به نقد کشیده میشود. تا حالا پنهان بود، الان قابل انکار نیست. گفته میشود حماس 1100 نفر را کشته است چه تناسبی وجود دارد میان این حمله و جنایاتی که صهیونیسم در کشتن مردم غزه دارند انجام میدهند. بنابراین صورتبندی جدیدی در دنیا شکلگرفته و دیگر سکوت حتی میان سیاستمداران هم بر تابیده نمیشود. نتیجه اینکه امروز تمام خشونت شکست خورده است. نمونه آن نقدی است که به هابرماس در سراسر جهان شده است. من این هفت ماه را نقطه عطف فکری؛ سیاسی و جهانی و تمدنی در شکلگیری نهضتهای رهائی بخش تلقی میکنم.
در انتهای نشست حاضران سوالات خود را مطرح و بحث و گفتگو بین آنان و سخنرانان شکل گرفت.